شاعر : مرضیه نعیم امینی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل
جرعهجرعه غم چشیدوذرّهذرّه آبشد آسمان شرمـنده از قـدّ خـم مهـتـاب شد
گریهها میکرد تاامّت شود بیدار؛حیف از صدای گریهاش امت فقط بیخواب شد
پشت در آمد بگوید،گوش عـالم بشنودارث دریا بود آنچه قـسمت مرداب شد تا پدر بود آمدن در خانهاش آداب داشتبه گـواه شـعـلهها این کـار بیآداب شد بشکند دستیکه پای شعله رااینجا کشاندباب راآتش کشید؛آتشکشیدن بابشد حضرت صدّیقه از گستاخی مسمار نهاز طـناب دور دستان عـلی بیتاب شد ما نمیدانـیم، نَعلُ السیف* میداند چرا «مرتضایم را نبر»« فضه مرادریاب» شد کـربـلا مسـمار دربا انـشعـاب بیـشـتربا شتاب اینبارسمت تشنهای پرتابشد بعـد مـادر عـلت مـرگ تـمام عـاشـقانآتش ومسمار وسیلی وصدای آب شد